8 روش افزایش مهارت نویسندگی | چطور بهتر و بهتر بنویسیم؟
این صفحه برای من خیلی باارزش است. شمایی که وارد این صفحه شدهاید میخواهید مثل من به تقویت مهارت های نویسندگی خودتان بپردازید. حنی اگر فکر میکنید نویسنده افتضاحی هسنید و هیچوقت هم نمیتوانید مثل کسانی که دوستشان دارید بنویسید، یک شانس به من بدهید و این پست را تا آخر بخوانید. در این پست من راجع به ۸ تکنیک مهم افزایش مهارت نویسندگی صحبت کردهام و به شما قول میدهم اگر این تمرینها را مرتب انجام دهید کیفیت قلم شما چندبرابر خواهد شد.
ماجرای من و نوشتن
من از بچگی علاقه خاصی به نوشتن داشتم و حتی در سن 9 سالگی یک دفترخاطرات کوچک هم برای خودم داشتم. هرچند فکر نکنم آن زمان تعداد صفحاتی که در این دفتر نوشتم به 10 برگه هم برسد. اما نقطه اوجی برای من بود تا بفهمم چه چیزی را در این دنیا بیشتر از همه چیز دوست دارم.
نوشتن …
من هنوز هم خودم را نویسنده خیلی خوبی نمیبینم. هنوز هم دارم یاد میگیرم، تجربه میکنم و مینویسم. وقتی به نوشتههای قدیمی خودم نگاه میاندازم اولین چیزی که ناخواسته به ذهنم میرسد همچین چملهای است:
این چرندیات چی بودن که نوشتی …
به خاطر همین بود که چند سال قبل تمام دستنوشتههای کاغذی خودم را آتش زدم و نوشتههای آنلاینم را هم نابود کردم. هیچ حس بدی هم راجع به این موضوع ندارم چون آن نوشتهها واقعا به درد کسی نمیخوردند. یک نویسنده خوب اول باید خودش قلمش را دوست داشته باشد. وقتی من به عنوان خالق یک نوشته آن را دوست ندارم، چطور یک نفر دیگر از بیرون میتواند با آن ارتباط برقرار کند؟
خلاصه همه چیز را دور ریختم و دوباره از نو شروع کردم. باید پوست میانداختم. احساس میکردم هر چقدر بیشتر جلو میروم، بهتر نوشتن را درک میکنم. داشتم کم کم قواعد بازی را یاد میگرفتم و این برای من خیلی هیجان انگیز بود. این تولد جدید من تقریبا از سن 24 سالگی اتفاق افتاد و تصمیم گرفتم نویسندگی را جدیتر دنبال کنم.
8 تکنیک کاربردی افزایش مهارت نویسندگی
وقتی تصمیم گرفتم بهتر بنویسم میدانید اولین کاری که کردم چه بود؟ احتمالا مثل خیلی از نویسندههای دیگر این عبارت را گوگل کردم. هم به فارسی هم به انگلیسی:
راه های تقویت نویسندگی …
مطالب را میخواندم و احساس میکردم هنوز یک جای کار میلنگد. با خیلی از نکاتی که گفته میشد ارتباط برقرار نمیکردم و ته دلم مطمئن بودم خیلی از این نوشتهها تجاری هستند و نویسنده احتمالا خودش هم به چیزی که میگوید عمل نمیکند.
با خودم گفتم باید آستین بالا بزنم و چیزهایی که تو این چند سال یاد گرفتم را به اشتراک بگذارم. همانطور که گفتم من نویسنده افتضاحی بودم. به زحمت میتوانستم چهار تا جمله را کنار هم بچینم که آخر سر همان چهار تا جمله هم خیلی خوب از آب درنمیآمدند. فهمیدم که برای بهتر نوشتن باید تغییر کنم.
یک سری مهارتها را تجربی و یک سری را هم با مطالعه بدست آوردم. این تکنیکهایی که الان مشاهده میکنید توسط خود من آزمایش شدهاند و 100% نتیجه مثبت داشتند. پس مطمئن باشید با یک مطلب کلیشهای و فقط گوگل راضی کن (عجب چیزی گفتم!) طرف نیستید.
اینم بخونید بد نیست: شخصیت شناسی افراد از روی چهره – آموزش روانشناسی شخصیت به کمک چهره خوانی
1 – بخوانید، بخوانید و باز هم تا جایی که میتوانید بخوانید
فقط نوشتن ما را نویسنده نمیکند. چند هزار نفر آن بیرون هستند که قلم خوبی دارند و چیزهای جالبی مینویسند. وقتی کار بقیه را بخوانیم ،میتوانیم ضعفهای خودمان را پیدا کرده و بفهمیم بقیه از چه فرمولها و ترکیبات جادویی برای چیدن کلمات و نظم دادن به جملات کنار هم استفاده میکنند.
شما هم این شکلی هستید که وقتی یک کتاب یا یک نوشته قشنگ میخوانید، با خودتان میگویید من هیچ وقت نمیتوانم مثل این آدم بنویسم؟
اجازه بدهید خیالتان را راحت کنم. هیچ اجباری نیست که مثل نویسندههای مورد علاقه خودتان بنویسید. فقط کار آنها را بخوانید و سعی کنید از تکنیکهای قشنگی که به کار میبرند الهام بگیرید. البته باید کمی جمله قبلی را تغییر دهم. گفتم اجباری نیست؟ خب حالا میگویم درست نیست که بخواهید شبیه به یک نویسنده خاص بنویسید. هر چقدر هم که اعتبار آن نویسنده زیاد باشد و هر چقدر هم که هوادار داشته باشد. قلم شما باید مخصوص خودتان باشد.
بیشتر نویسندههای معروف دنیا برای بهتر نوشتن یک الگوریتم دو مرحلهای بسیار ساده پیشنهاد میکنند؛
- بخوانید
- بنویسید
امروزه به لطف پیشرفت شگفتانگیز تکنولوژی، هر کتاب و نوشتهای را که بخواهید میتوانید پیدا کنید. بدون نیاز به هیچ کار خاصی میتوانید به آثار تمام نویسندگان معروف جهان دسترسی داشته باشید. بیشتر آثار موفق دنیا در ایران با ترجمه خوب و قابل قبول ( البته با سانسور زیاد ) ارائه شدهاند و دست شما برای انتخاب کتاب و سرک کشیدن به ادبیات دنیا بسیار باز است.
با کتابهای معروف دنیا شروع کنید تا به مرور زمان سلیقه خود را پیدا کنید. پیشنهاد میکنم با آثاری مثل شازده کوچولو، قلعه حیوانات، بابا لنگ دراز، بلندیهای بادگیر و غیره شروع کنید. فقط این نکته را هیچوقت فراموش نکنید که شرط خوب نوشتن خوب خواندن است.
2 – بنویسید و بنویسد و هزاران هزار بار دیگر فقط بنویسید
من از قدیم عادت داشتم مصاحبه نویسندههای مورد علاقهام را دنبال کنم. خواندن درباره این که یک نویسنده قوی چطور فکر میکند، چطور جواب میدهد و چطور مینویسد همیشه مرا به وجد میآورد. معمولا نویسندههای بزرگ در جواب به این سوال که برای بهتر نوشتن چه کار کنیم یک همچین جوابی میدهند:
بخوانید و بنویسید …
شاید راهکار سادهای به نظر برسد. شاید با خودتان بگویید این را که خودم هم میدانم. اما بین دانستن و انجام دادن فاصله زیادی وجود دارد. مخصوصا در نوشتن.
وقتی که آثار بزرگان را میخوانید، شما فقط یک خواننده هستید. تا چیزی از خودتان ننویسید نمیتوانید مهارتهای خود را به چالش بکشید. و با اطمینان میتوانم بگویم که بهترین راه برای قوی کردن عضلههای نویسندگی، نوشتن است …
من یک زمانی در روز فقط چند کلمه مینوشتم و اصلا هم از خروجی کارم راضی نبودم. انتظار داشتم یک شبه ره صد ساله را طی کنم و با زحمت کم و سرهم کردن چند جمله آنطور که دوست دارم بنویسم. اما هیچوقت این تنبلی نتیجهای واسم نداشت.
هیچ میانبر یا راه کوتاهی برای افزایش مهارت نویسندگی وجود ندارد. این یک مورد را نمیشود دور زد.
من والیبال را خیلی دوست دارم. همیشه برایم جذاب بوده و هنوز هم تا جایی که وقت داشته باشم بعضی از بازیها را دنبال میکنم. فرض کنید میخواهید یک والیبالیست شوید، اول از همه با دیوار تمرین پنجه زدن میکنید، ساعد خود را تقویت میکنید، کم کم سرویس زدن، آبشار زدن، دفاع و چیزهای دیگر را یاد میگیرید. بعد از یک مدت به خودتان میآیید و میبینید در والیبال ماهر شدهاید و خیلی سخت است اگر بخواهید حرکتی را اشتباه انجام دهید.
هیچکس با نگاه کردن به بازی دیگران والیبالیست نشده است …
پس برای بهتر نوشتن شروع کنید به نوشتن. از هر دری بنویسید و فراموش نکنید که در حال تمرین هستید. لازم نیست اول کار نگران کیفیت کارتان باشید. اگر عاشق نویسندگی باشید بهتان قول میدهم بعد از چندبار نوشتن معتاد به این کار میشوید و اگر از من میشنوید هیچوقت این اعتیاد دوست داشتنی را ترک نکنید.
2 – تقلید ممنوع
من از نوجوانی کتابهای خانم ال جی اسمیت ( نویسنده مجموعه “خاطرات یک خون آشام” ) را خیلی دوست داشتم. به نظرم قلم فوقالعادهای دارد و خیلی با احساس مینویسد. حتی یادم است جلد اول خاطرات یک خونآشام یعنی “بیداری” را دو سه بار خواندم. مثلا همین پاراگراف اول را داشته باشید:
4سپتامبر
دفترچه خاطرات عزيز؛
امروز قرار است يك اتفاق بد بيفتد.
نمي دانم چرا اين جمله را نوشتم. هيچ دليلي وجود ندارد كه ناراحت باشم. تازه كلي هم دليل
براي خوشحال بودن دارم. اما الان كه ساعت 30:5 صبح است من هنوز بيدارم و نمي دانم چرا دلم
مدام شور مي زند. همه اش به خودم مي گويم كه بهم ريختنم بخاطر اختلاف ساعت فرانسه با
اينجاست. اما اين كه دليل دل شوره و ترس نيست. خيلي مي ترسم. حس مي كنم گم شده ام.
بعد از چند وقت که خاطره نویسی را شروع کردم، متوجه شدم که بدون نیت قبلی و به صورت ناخودآگاه دارم شبیه به ایشان مینویسم. یعنی نوع جمله بندی و کلماتی که استفاده میکردم شبیه به کار ال جی اسمیت بود. بعد از چند وقت این حالت از بین رفت و احساس کردم دوباره با امضای خودم مینویسم. این اتفاق برای نویسندههای دیگر هم افتاد و هر از گاهی حس میکردم شبیه به بقیه مینویسم.
البته این اصلا چیزی بدی نیست. همه ما نویسندههای مورد علاقه خودمان را دنبال میکنیم و بعضی وقتها به خودمان میآییم و میبینیم که داریم شبیه به آنها مینویسیم. اکثر نویسندهها با این بخش از نویسندگی آشنا بوده و آن را پشت سر گذاشتهاند. بعد از مدتی تمرین و یادگیری، قلمتان اختصاصی شده و سبک خودتان را پیدا خواهید کرد.
حالا برسیم به موضوع “تقلید” که نکته اصلی این بخش ما است. تا اینجا فهمیدیم که نویسندهها معمولا به طور ناخواسته از کار همدگیر تاثیر میگیرند و اصلا هم چیز بدی نیست. اما اگر خودمان تصمیم بگیریم که شبیه به یک شخص خاص بنویسیم چی؟
یادم میآید اولین روزهایی که مینوشتم چقدر تاثیرپذیر بودم. یعنی کافی بود تا یک متن قشنگ به پستم بخورد و سریع با خودم میگفتم که من باید شبیه به این نویسنده بنویسم. اما بعد از چند وقت عذاب کشیدن متوجه میشدم که نه نوشتهام شبیه به آن چیزی است که خوانده بودم، نه خودم از مراحل نوشتن لذت بردم. پس بعد از چند سال فهمیدم که نباید سعی کنم مثل بقیه بنویسم.
به شما هم پیشنهاد میکنم اصلا از روی کار کسی کپی نکنید. حتی اگر اوایل کار نوشتههایتان به نظر خودتان ناامیدکننده هستند، باز هم این کار را نکنید. هر زمانی که خواستید از روی دست یک نویسنده قدرتمند کپی برداری کنید، اول این جمله را در ذهنتان مرور کنید:
این خانم یا آقا هم اول کار بهتر از من نبود …
اینم بخونید بد نیست: معرفی بهترین کتاب های آموزش عکاسی – آموزش صفر تا صد عکاسی
4 – از خودتان بنویسید! از خودتان نوشتن را تا آخرین روز زندگی ادامه دهید
نمیدانم چرا وقتی صحبت از نوشتن میشود دوست داریم درباره بقیه بنویسیم. حتی در زندگی روزمره هم انگار بیشتر دوست داریم درباره بقیه حرف بزنیم تا خودمان. اما یکی از بزرگترین موهبتهایی که نوشتن به ما هدیه میکند، خودشناسی است. بعد از نوشتنهای زیاد، میبینیم که چطور خودمان را بهتر از قبل میشناسیم و از ابعاد مختلف میتوانیم به خودمان نگاه کنیم.
خیلی از خانومهای خانه، همیشه این سوال را میپرسند که امروز واسه ناهار چی درست کنم؟ شام را چی کار کنم؟ به نظرم خیلی وقتها پیدا کردن جواب این سوال که چی درست کنم بیشتر از درست کردن آن زمان میگیرد. نویسندگی هم همین است.
شما هم از خودتان میپرسید که آخه درباره چی بنویسم؟
لازم نیست راهی دوری بروید. همین کسی که این سوال را پرسیده جوابش را هم خوب میداند ( یعنی خودتان ) بهتر است اول کار به جای نوشتن از چیزهای دشوار مثل رمان، شخصیت پردازی و غیره بیشتر درباره خودتان بنویسید. حالا به احتمال زیاد سوال زیر را مطرح میکنید:
باشه. قبول. از خودم مینویسم. اما زندگی من چه چیز جالبی دارد که قابل گفتن باشد؟
هر انسانی یک بار به دنیا میآید و زندگی را به یک شکل خاص تجربه میکند. ماجراهای زیادی را پشت سرگذاشته و آخر سر هم با این دنیا وداع میکند. هر انسانی زندگ خاص و منحصر به فردی دارد. مطمئم زندگی شما پر از شگفتیهایی است که دوست دارید راجع به آنها حرف بزنید. فقط هیچوقت فرصت و شرایطش را نداشتید. مثلا لیست زیر میتواند برای شروع خوب باشد:
- اولین خاطره زندگی شما مربوط به چه چیزی است؟ ( برای من پیدا کردن یک شکلات توخالی در 5 سالگی بود )
- اولین روزی که به دانشگاه رفتید چه حسی داشتید؟ ( برای من حس گم شدن خیلی پررنگ بود )
- آیا تا امروز که این پست را میخوانید عاشق شدهاید؟
- مهم ترین و بارزشترین شخص در زندگی شما چه کسی است؟
- چه چیزی در زندگی به شما آرامش میدهد؟ خانواده؟ تفریح؟ خدا؟ یا …
- کدام فیلم سینمایی را دوست دارید؟ چرا؟ کدام شخصیت را بیشتر دوست دارید؟ دوست دارید جای او باشید؟
- و …
به نظرم میتوانیم چند مجموعه بزرگ درباره خودمان و زندگی خودمان بنویسیم. حتما تلخ و شیرینهای زیادی در گذشته و حال شما وجود دارد. حتما نسبت به آینده ترس، شک یا هر نوع احساس دیگری دارید. حتما در طول روز یک اتفاق (چه درونی چه بیرونی) به احساسات شما تلنگر میزند. درباره این اتفاقات زندگی خود بنویسید.
نویسندههای بزرگ عادت دارند از خودشان بنویسند. حتی اگر این نوشتهها را هیچوقت منتشر هم نکنند …
اینم بخونید بد نیست: درآمد واتساپ از کجاست؟ واتساپ چطور پول درمیآورد؟
4 – چیزی که میخواهید بنویسید را تکه تکه کنید
منظورم این نیست نوشتههایتان را پاره کنید. فقط ازتان میخواهم چیزی که در فکرتان است را به چند بخش تقسیم کنید. این کار مانند استفاده از یک نقشه است و مسیر را به شما نشان میدهد. فکر نوشتن یک کتاب 1000 صفحهای در اول کار شاید ترس به جان نویسنده بیندازد و قلمش را شل کند. اما با خواندن سناریو زیر احتمالا کار دیگر خیلی سخت نخواهد بود:
- 1000 صفحه چیزی نیست به جز 20 فصل
- هر فصل چیزی نیست به جز 50 صفحه
- هر صفحه چیزی نیست به جز نهایت 1000 کلمه
- و هر کلمه …
بهتر است اول موضوعی که دوست دارید درباره آن را بنویسید را به چند بخش کوچک تقسیم کنید. هر بخش را انجام داده و سراغ بخش بعدی بروید. البته هیچ اجباری نیست که این کار را ترتیبی انجام دهید. مثلا اگر مطلبی که مینویسید از 3 بخش مقدمه، بدنه اصلی و جمع بندی تشکیل شده است، هیچ اچباری نیست که حتما کار را با مقدمه شروع کنید.
5 – فقط یک خط یا یک پاراگراف بنویسید، بعد روی غلتک میافتید
برای خود من هزار دفعه پیش آمده که اصلا حوصله نوشتن نداشتم. با هزار بدبختی پای کامپیوترم مینشستم و چون مجبور بودم بعضی از کارهایم را تکمیل کنم، از روی اجبار شروع به نوشتن میکردم. انتخاب اولین کلمات همیشه سخت هستند و من وسواس دارم که کلمات را با دقت کنار هم بچینم. به خاطر همین خیلی دوست داشتم از شروع کار طفره بروم.
اما همین که چند جمله مینوشتم یواش یواش این احساس عذاب ناپدید میشد. بعد از دو سه خط نوشتن به خودم نگاه میکردم که چطور غرق کار شدم و انگار نه انگار که همین چند دقیقه پیش، حاضر بودم هر کاری بکنم به جز نوشتن.
این ماجرا دقیقا مثل بیدار شدن از خواب میماند. متاسفانه من اختلال خواب دارم و شبها معمولا تا دیروقت بیدارم. به خاطر همین صبح وقتی میخواهم بیدار شوم انگار که گوشت تنم را از هم جدا میکنند. نمیدانید با چه مصیبتی بیدار میشوم و برای شروع روز هم چند فحش آبدار نثار بخت و اقبال خودم میکنم که چرا نباید بیشتر بخوابم!
اما همین که خواب از سرم میپرد خوشحالم که بیشتر نخوابیدم. چون راحت به کارهایم میرسم و مثل وقتهایی که زیاد میخوابم احساس بی مصرف بودن بهم دست نمیدهد.
قبول دارم که نوشتن چند خط اول همیشه سخت است. شما هم احتمالا مثل بعد از کلی زل زدن به صفحه سفید مانیتور و یک فایل ورد خالی یا یک پیش نویس دو سه کلمهای وردپرس، با خودتان میگویید اصلا ولش کن. یک وقت دیگر انجامش میدهم. الان رو مود نوشتن نیستم!
اما مطمئن باشید که این “مود نوشتن” خیلی کم سروکلهاش پیدا میشود. ما باید کارمان را شروع کنیم تا او هم به ما ملحق شود. خیلی از نویسندههایی که از راه نوشتن پول درمیآورند و نویسندگی شغل اصلی آنهاست میدانند که باید در هر زمانی آماده نوشتن باشند. نگاهی به زندگی نویسندههای بزرگ داشته باشید تا ببنید چطور خودشان را مجبور میکنند هر روز طبق برنامه بنویسند.
پس قدم اول را بردارید. هر چقدر هم که سخت باشد. حتی اگر یک جمله را 10 بار یا 20 بار هم پاک کنید و از اول بنویسید. اما بنویسید. برای شروع کار دو نکته زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
- لازم نیست اول کار یک شروع طوفانی داشته باشید. گفتنیها را بگویید و ساختن جملههای قشنگ قشنگ را به زمان ویرایش نوشته موکول کنید
- در بخش قبل گفتم که ایده خود را خرد کنید. وقتی نوشته را به بخشهای کوچک تقسیم کنید میتوانید به راحتی ارتباط بین آنها را پیدا کنید. از این ارتباط برای شروع نوشتن اولین جملهها استفاده کنید.
اینم بخونید بد نیست: QR code چیست؟ چطور کار میکند و امنیت آن چقدر است؟ + آموزش ساخت qr code
6 – انتقال محتوا را تمرین کنید. نه سیاه کردن مانیتور را ( قدیمترها میگفتیم ورق! )
شما هم از این مطالب زیاد دیدهاید؟ نوشتههای چندهزار کلمهای که اول و آخر ۲ کلام حرف حساب ندارند؟ خوشبختانه یا بهتر بگویم بدبختانه تو وب فارسی اینجور نوشتهها کم نیستند.
زیاد نوشتن چیز بدی نیست. اتفاقا خیلی وقتها نویسنده با آثار طولانی قدرت خودش را به رخ بقیه میکشد و تواناییهایش را نشان میدهد. فردوسی ۳۰ سال برای شاهنامه وقت گذاشت و یک زندگی باارزش را صرف آن کرد. شاهنامه بسیار طولانی است و کسی تا امروز پیدا نشده که از این طولانی شدن ایراد بگیرد.
من نمیگویم تعداد کلمات خود را کم کنید. هر چقدر مینویسید ینویسید، فقط پیامی که باید منتقل کنید را فراموش نکنید. به نظرم هر نوشتهای باید یک پیام داشته باشد. این پیام را با صدای بلند به گوش خوانندههای خود برسانید.
خود من وقتی چیزی مینویسم، حتی بدون فکر کردن به این که کسی آن را میخواند یا نه، سعی میکنم پیغامی که در ذهنم هست را منتقل کنم. حتی اگر بفهمم یک کلمه تنها برای انتقال پیامم کافی است نوشتهام را یک کلمهای میکنم.
برای حرفهایم مدرک هم دارم. من در ویرگول مطلبی راجع به داستانهای شش کلمهای نوشتم که پیغام آن کوتاه نویسی و تاثیرگذاری بیشتر بود. یا درباره ۲۵ سالگی خودم نوشتم تا گذر زمان را نشان دهم. یا از شهریار نوشتم تا از ادبیات ایران دفاع کنم ( سری به ویرگول من بزنید )
در ادبیات چیزی داریم به اسم ایجاز. این تکنیک میگوید با کمترین کلمات بیشترین قدرت را به کار بگیر. به نظرم ایجاز جلوی سیاه نویسی و شلوغ شدن صفحه را میگیرد و اجازه میدهد روی مفهوم تمرکز کنیم. مثلا یک نمونه ایجاز از سعدی را ببینید؛
هر که با بزرگان ستیزد خون خود بریزد …
از شما هم میخواهم برای افزایش مهارت نویسندگی خود، به جای پر کردن صفحه با کلمات زیاد، روی مفهوم نوشته کار کنید. روی پیغامی که خواننده بعد از مطالعه نوشته شما دریافت میکند. چون قبول دارید که کلمات در ذهن نمیمانند اما مفاهیم چرا.
اینم بخونید بد نیست: 10 ترفند حرفهای برای کار با جیمیل (مثل یک استاد با Gmail کار کنید)
7 – کم کم سعی کنید با نگارش زبان فارسی دوست شوید
ادبیات ایران فوق العاده است. باورتان میشود خیلیها زبان فارسی را یاد میگیرند تا آثار کلاسیک ایرانی را بدون ترجمه و واسطه بخوانند؟
خبر دارید که فیلسوف بزرگ دنیا نیچه چه ارادت و احترام خاصی برای حافظ قائل بود؟ او در وصف حافظ چنین جمله زیبایی را گفته است:
تو خود آنچنان مِی ای هستی که تمام جهان را مست کردی …
یا گوته شاعر و فیلسوف بزرگ، حافظ را عمیقا دوست داشت و درباره او این جمله را گفته است:
ای حافظ کاش من هم مریدی از مریدان تو بودم …
همه ما شرلاک هولمز و هوش سرشارش را میشناسیم. اما میدانستید آقای آرتور کانن دویل خالق و نویسنده مجموعه شرلاک هولمز حافظ را تحسین میکرد؟ وقتی تمام بزرگان دنیا دنبال حافظ هستند، خود ما که ایرانی و فارسی زبان هستیم چقدر دنبالش میکنیم؟ البته به جز شب یلدا که بازار فال حافظ داغ میشود، دیگر کی سراغش را میگیریم؟
قرار نبود خیلی درباره حافظ صحبت کنم، اما بزرگی ایشان جلویم را گرفت. حافظ یک نمونه از صدها و شاید هزاران نفری است که ادبیات پارسی را به اوج رساندند. کسانی که اگر نبودند شاید ادبیات ما به جایگاه امروزی خودش نمیرسید.
حالا کمی از بزرگان شعر و فلسفه ایران فاصله بگیریم و برگردیم سراغ وب خودمان. برای افزایش مهارت نویسندگی بهتر است آثار بزرگان ایران را بخوانیم. من نمیگویم دیوان حافظ را از بر کنید، فقط پیشنهاد میکنم کمی آثار کلاسیک و معاصر ایران را مطالعه کنید تا با نگارش فارسی بیشتر آشنا شوید. همینطور برای درست نوشتن از لحاظ ساختاری منابع زیادی در وب وجود دارد که کمکتان میکند اصالت پارسی خود را در بستر وب حفظ کنید.
اینم بخونید بد نیست: وان درایو چیست؟ چطور از سرویس OneDrive مایکروسافت استفاده کنیم؟
8 – داستان بنویسید ( لطفا وحشت نکنید! )
دوباره تکرار میکنم وحشت نکنید. من از شما نمیخواهم یک دنیای بزرگ مثل ارباب حلقهها خلق کنید. یا نمیخواهم داستانی مثل مجموعه هری پاتر بنویسید. تمام حرف من این است که بتوانید داستانهای جالب برای کاربران خودتان تعریف کنید.
انسان، داستان و قصه را دوست دارد. داستان میتواند تاثیر بسیار زیادی روی مخاطب بگذارد. داستان جذابیت زیادی دارد که اگر به خوبی گفته شود خواننده را با نویسنده همدل و همراه میکند.
این روزها محتوای وب، مخصوصا وب فارسی بسیار یکنواخت شده است. روزی چند سابت را میبینید که از یک نگارش خیلی رسمی، خشک و بی روح استفاده میکنند و فقط شبیه به یک ربات محتوایی خستهکننده به خورد کاربر میدهند؟
در این شرایط شما اگر از قدرت داستان و داستانسرایی استفاده کنید، میتوانید بین رقبای خود خوش بدرخشید و دل مخاطبانتان را بدست بیاورید. مهم نیست در چه کسب و کاری تولید محتوا میکنید، فقط داستان گفتن را فراموش نکنید.
نامه سرگشاده به هرکسی که فکر میکند نویسنده خوبی نیست!
شما هم مثل من حس میکنید نوشتههایتان خیلی خوب نیست؟ فکر میکنید فلان نویسنده یا وبلاگنویس خیلی بهتر از شما مینویسد و هیچوقت نمیتوانید مثل او بنویسید؟
وقتی کارهای نویسنده موردعلاقه خود را میخوانید، چه احساسی به شما دست میدهد؟ خجالت میکشید؟ قلمش را تحسین میکنید و در دلتان حسرت میخورید که چرا نمیتوانید مثل او افسار کلمات را به دست بگیرید؟ یا یک خلاء و فاصله زیاد بین چیزی که مینویسید با چیزی که دوست دارید بنویسید حس میکنید؟
این حس در بیشتر ما وجود دارد درست است؟ به جز نوشتن معمولا از صدای خودمان هم بدمان میآید نه؟ ( معمولا وویس گرفتنی زهرترک شده یا از خجالت آب میشویم! ) اما نباید اینطور باشد. اگر بهتان بگویم حتی بعضی از بزرگترین نویسنده های دنیا که امروز چند میلیون خواننده دارند، قلم خودشان را دوست نداشتند چه احساسی به شما دست میدهد؟
نوشتن شبیه به رانندگی در جادهای تاریک و پر پیچ و خم است
رابطه شما با شمال و جاده چالوس چطور است؟ من که عاشق شمالم. نوشتن مثل رانندگی با نور پایین در جاده چالوس است. شما نهایت میتوانید چند قدم جلوتر از خودتان را ببینید، نه بیشتر. باید جاده را ادامه دهید تا به مقصد برسید. همینطور به خاطر پیچهای زیاد و خطرناک جاده نمیتوانید سرعت خود را از یک حدی بیشتر کنید.
وقتی نویسندگی را شروع میکنید، لحظاتی پیش میآید که نمیدانید در کجای مسیر هستید و فقط جلوی دماغ خود را میبینید. در این حالت ممکن است شک و تردید سراغتان بیاید که آیا وارد مسیر درستی شدهاید؟ آیا میتوانید نویسنده خوبی بشوید یا خیر.
این لحظات برای همه ما به وجود میآید و شما تنها نیستید. من بعد از چند سال نوشتن هنوز هم گاهی برایم سوال می شود که آیا نویسنده خوبی هستم؟ آیا برای این کار ساخته شدهام؟
من و شما در حال رانندگی هستیم و فقط چند متر جلوتر از خودمان را میبینیم. فعلا دست از رانندگی برندارید و سعی کنید با تمام توان بهترین کاری که از دستتان برمیآید را انجام دهید.
اینم بخونید بد نیست: معرفی 8 سایت عالی برای دانلود تصاویر و استفاده در تولید محتوا
چه کسی مشخص میکند یک اثر خوب است یا بد؟
قبل از اینکه ذهنتان درگیر سوال بالا شود، دوست دارم چند جمله زیر را با دقت بخوانید:
- جی کی رولینگ (J.K.Rowling) نویسنده مجموعه هری پاتر 12 بار از انتشارات مختلف جواب رد شنید
- استفن کینگ (Stephen King) نویسنده مشهور آمریکایی برای چاپ کتاب اول خود (Carrie) از انتشارات مختلف 30 بار جواب رد شنید
- کتاب “سوپ جوجه برای روج” 140 بار توسط انتشارات مختلف رد شد. امروز این کتاب بیشتر از 125 میلیون کپی فروخته است
لیست بالا میتوانست خیلی طولانیتر شود. نویسندههای زیادی در دنیا بودند که آثارشان بارها و بارها توسط ناشران رد شد. میدانید در جواب رد چه یادداشتهایی برای این نویسندهها ارسال میشد؟ چند مورد را در ادامه ببینید:
- شما استعداد نویسندگی ندارید و بهتر است این کار را کنار بگذارید
- بسیار بد نوشته شده است
- احساس کردیم شخصیت اصلی را به خوبی نشناختیم
- هیچکس نمیخواهد کتابی درباره مرغ دریایی بخواند ( در رد کتاب معروف جاناتان مرغ دریایی )
- رمانی طولانی و بسیار کسل کننده درباره یک هنرمند بود
- و …
تمام جملاتی که در بالا خواندید واقعی بودند و برای نویسندههای معروفی ارسال شده بودند. حرفهای غمانگیزی که ممکن است هر آدمی را از ادامه کار منصرف کند. اما میدانید آنها در جواب چه کردند؟ آنها به خودشان و کاری که میکردند ایمان داشتند، به همین دلیل هیچوقت به خودشان اجازه ندادند که به خاطر سلیقه بعضی از افراد، علاقه خود را کنار بگذارند.
این صدای شیطانی را از خودتان دور کنید
کدام صدا را؟ این زمزمه شیطانی که گاهی در مغزتان میپیچد و به شما میگوید که به اندازه کافی خوب نیستید و نمیتوانید این کار را درست انجام دهید. گوش دادن به این زمزمه میتواند عواقب وحشتناکی داشته باشد. اولین تاثیر خطرناکی که این صدا به جا میگذارد ترس است.
ترس از مرگ هم بدتر است. مرگ یکبار آدم را میکشد اما ترس هر روز هزاران بار آدم را میکشد. با شنیدن این جمله که به اندازه کافی خوب نیستید آن هم از طرف خودتان احساس ترس در شما شکل میگیرد.
نباید این دروغ را باور کنید …
بعد از ترس نوبت خستگی و ناامیدی است. دو غول وحشتناک که امیدوارم گذرشان هیچوقت سمت شما نیفتد. بعد از ترس نوبت ناامیدی است که خودش را به جان شما بیندازد. بعد میدانید چه اتفاقی میافتد؟ احتمالا حدس زده باشید. احساس خستگی به شما فشار میآورد که برای همیشه نویسندگی را کنار بگذارید. و میدانید که این احساس چه طعم شیرینی دارد. با کنار گذاشتن نویسندگی یا به اصطلاح “جا زدن” دیگر ترسی وجود ندارد. دیگر استرسی نیست. دیگر لازم نیست تلاش کنید و نگران این باشید که تلاش شما هیچ نتیجهای نداشته باشد.
اما این کار اصلا درست نیست. شاید برای چند ساعت احساس خوبی داشته باشید، اما خودتان هم میدانید که به محض از بین رفتن اثر این مخدر، احساس پشیمانی مثل خوره روحتان را میمکد. چون شما عاشق نوشتن هستید و دوری از آن به خاطر ترس از شکست شما را از پا درمیآورد.
اینم بخونید بد نیست: اختلال دو شخصیتی چیست؟ – علائم، علل و راه های درمان اختلال دو قطبی
چطور در نویسندگی صدای منحصر به فرد خودمان را داشته باشیم؟
هر نویسنده موفقی (در هر ژانر یا گرایشی ) سبک و استایل نوشتن خود را دارد. نمیشود از نگارش کسی مثل آر ال استاین (نویسنده ژانر وحشت برای کودک و نوجوان) ایراد گرفت و گفت فقط استفن کینگ معرکه است (فقط یک مثال بود!) هر نویسندهای حال و هوای خاص خودش را دارد و هوادارانش به خاطر این حس و حال او را دوست دارند.
اما نویسندهها چطور با یک صدای منحصر به فرد و Unique مینویسند؟
نویسندههایی که امروز شناخته شده هستند و تاثیر زیادی روی ادبیات گذاشتهاند، سالهای سال از عمر خودشان را در این راه خرج کردند. آنها مرتب میخواندند و مرتب مینوشتند. امکان ندارد یک نویسنده مطرح در مرحله اول کتابخوان حرفهای نباشد. در این مطلب تصمیم دارم یک راه به شما پیشنهاد کنم که مثل من دنبال صدای خودتان بگردید و آن را پیدا کنید.
منظور من از پیدا کردن صدای منحصر به فرد چیست؟
نمیدانم چقدر اهل موسیقی هستید، اما حتما چند خواننده، آهنگساز یا تنظیمکننده را دوست دارید. بیشتر خوانندههای مطرح دنیا صدا و سبک خواندن مخصوص به خودشان را دارند که به راحتی توسط شنوندهها شناخته میشود. مثلا من در موسیقی پاپ ایران محسن چاووشی را دوست دارم. در این چند سالی که ایشان فعالیت میکنند، هزاران بار زیر بار تهمت قرار گرفتند ( صدای ماشینی، عدم توانایی در اجرای زنده و غیره ) با تمام این حرفها ایشان به سبک خودش وفادار مانده و هنوز هم اجرا و صدایش حال و هوای روزهای اول را دارد.
پس نتیجه میگیریم که صدا و سبک چاوشی به این شکل است. یا مثلا خوانندهای مثل Sia Furler سبک و استایل منحصر به فردی دارد و کلمات را به شکل جالبی بیان میکند. خلاصه هر خوانندهای به یک شکل بین مردم شناخته میشود.
در نویسندگی هم اوضاع به همین ترتیب است. اگر به قلم نویسندههای بزرگ نگاه کنید، میبینید که هر کدام امضای مخصوص به خودشان را دارند. برای مثال در ادبیات ایران، صادق هدایت سبک و سیاق خاص خود را در نوشتن داشت و آثارش به خوبی قابل تشخیص بودند. مهم نیست شما نویسنده وب هستید یا خارج از وب شعر، رمان و داستان کوتاه مینویسید. برای جذب مخاطب و خوانده، باید قلم خودتان را داشته باشید. پس منظور از قلم منحصر به فرد این است که خودتان باشید و سبک نوشتن خودتان را داشته باشید.
حالا چطور قلم منحصر به فرد خودمان را داشته باشیم؟
دزدی چیز خوبی نیست، فکر میکنم همه با آن موافق باشیم. اما امروز تصمیم دارم شما را به یک دزدی تروتمیز ترغیب کنم. بله درست شنیدید. پس لطفا آستینهایتان را بالا بزنید و آماده یک سرقت و دستبرد جانانه باشید.
قرار است چه چیزی را بدزدیم؟
به شما توصیه میکنم 3 یا 4 نفر از نویسندههای مورد علاقه خود را انتخاب کنید، بعد سراغ کارهای آنها بروید و دل و روده کارشان را بیرون بریزید. سعی کنید هر کار جالبی که این نویسندهها انجام میدهند را روی هوا بقاپید. به عبارت دیگر، باید سعی کنید فوت و فن کوزهگری را از آنها بدزدید. Austin Kleon نظر جالبی درباره کپی کردن یا همان دزدی کرد خودمان دارد. او میگوید:
هیچکس در دنیا با یک سبک کاری خاص و منحصر به فرد به دنیا نمیآید. ما بعد از اینکه از شکم مادر خود بیرون میآییم نمیدانیم کی هستیم. در اوایل کار ما با تقلید از قهرمانهای خود یاد میگیریم. در واقع ما به کپی کردن شروع به یادگیری میکنیم.
زمانی که من وبلاگ نویسی را شروع کردم، متاسفانه هیچ وبلاگ نویسی در ایران نبود که دوستش داشته باشم و کارش را دنبال کنم. البته هنوز هم در مقایسه با کشورهای دیگر وبلاگ نویسی در ایران به معنی واقعی کلمه وجود ندارد و بیشتر تب اینفلوئنسرهای اینستاگرام داغ است. البته بعضی از نویسندههای ویرگول خوب هستند و حدس میزنم کارهایشان را دوست داشته باشید. خلاصه شروع به گشتن کنید.
من وبلاگ نویس نیستم که! من عاشق رمان و داستان هستم
هر چند تمرکز اصلی این آموزش برای وبلاگ نویسی یا تولید محتوا در وب است، اما میتوانید به بخشهای دیگر هم بسطش دهید. مثلا اگر نویسندهای هستید که هنوز آنطور که باید و شاید قلمتان شما را راضی نمیکند، میتوانید برای پیدا کردن صدای منحصر به فرد خود این آموزش را محک بزنید.
من عاشق دارن شان هستم. از نوجوانی کتابهای ایشان را میخواندم و هنوز هم بعد از 10 سال سراغ کتابهایش را میگیرم. من در نوجوانی خیلی سعی داشتم شبیه به دارن شان بنویسم. دنیای تخیلی، سیر داستانی قوی، قلم فوق العاده روان و چیزهای دیگر راجع به او مرا شگفتزده میکرد.
تمام تلاشهای من برای دارن شان شدن به در بسته خورد. اما اصلا بابت این موضوع ناراحت نیستم. ناراحت که چه عرض کنم خوشحال هم هستم. همین تقلیدها باعث شدند که به مرور زمان درک کنم تمام انسانها منحصر به فرد هستند و به جای تقلید ناشیانه میتوانیم سبک خودمان را پیدا کنیم.
تمام این کارها که گفتم چطور انجام میشود؟
وقتی نویسندههای مورد علاقه خود را مشخص کردید، سعی کنید کار آنها را به صورت کامل تحلیل کنید. البته منظورم این نیست که جمله به جمله یا واو به واو حرف آنها را بردارید. خیر. فقط از الگو و ساختاری که استفاده میکنند تقلید کنید. پس سراغ وبلاگ نویس یا نویسنده موردعلاقه خود رفته و سعی کنید تکنیکیهایی که استفاده میکند را شکار کنید. حتما در شکار خود به موارد زیر توجه کنید:
- طرف چطور کلمات اولیه را انتخاب میکند تا شما را آماده شروع یک متن جالب کند؟
- چطور به کمک عنوانها و زیرعنوانها به خواندن شما نظم میدهد؟
- از چه نوع نگارشی برای انتقال محتوا استفاده میکند؟
- چطور باعث لبخند، بغض یا خشم و اندوه شما میشود؟
- پاراگرافها را کوتاه انتخاب میکند یا بلند؟
- آیا تیکه کلام خاصی دارد که مرتب از آن استفاده کند؟
- آیا از زندگی شخصی خودش هم صحبت میکند؟
- آیا نوشتههای او شما را تحریک به انجام کاری میکند؟
- آخرین کلمات او چه احساسی به شما میدهند؟
چطور از این تحلیل برای رسیدن به صدای منحصر به فرد خود استفاده کنیم؟
تا اینجای کار خوب پیش آمدید، حالا لازم است تمام چیزهایی که جمع کردهاید را کنار هم قرار دهید. چند فایلی که از تحلیل نویسندههای دیگر ساختهاید را مرور کرده و ببینید آنها چه کار میکنند که تا این حد نظر شما را جلب کرده است.
دقت داشته باشید که شما هر چقدر هم تلاش کنید نمیتوانید مثل این افراد بنویسید. با این طرز فکر خودتان را شکنجه نکنید. زمانی که این تحلیلها را با هم مخلوط کنید و نوشتن را از سر بگیرید، یک اتفاق جادویی میافتد. شما کم کم صدای خودتان را خواهید شنید. به مرور زمان درک میکنید چطور از این نکات ارزشمند استفاده کرده و در عین حال متفاوت و منحصر به فرد بنویسید.
و کم کم منتظر شکل گیری صدای منحصر به فرد خودتان باشید و فراموش نکنید رسیدن به این مرحله احساس شگفتانگیزی دارد.
اینم بخونید بد نیست: انواع سبک های نقاشی – معرفی ۱۸ سبک نقاشی و تفاوت آنها با یکدیگر + عکس
ختم کلام | جمع و جور کنیم
من همیشه افتضاح مینوشتم و هیچوقت فکر نمیکردم یک روز حتی یک نفر هم پیدا شود که کارهای مرا بخواند، چه برسد به اینکه دوستشان داشته باشد. در این سالها یاد گرفتم که باید فقط و فقط با خودم رقابت کنم و هیچوقت کارم را با بقیه مقایسه نکنم. منم مثل همه شما نویسندههای بزرگ را تحسین میکنم و آثارشان را دوست دارم، اما زمان نوشتن فقط و فقط خودم را میبینم. من باید از خودم بهتر باشم …
اگر مثل من نویسندگی را دوست دارید، اگر شما هم دوست دارید کلمات را جوری کنار هم بچینید که حس خوبی در خواننده به وجود بیاورد، اگر نویسندگان بزرگ را دوست دارید و میخواهید در مسیری که آنها رفتهاند قدم بگذارید، تمرینهایی که گفتم را امتحان کنید.
این را هم فراموش نکنید که نویسنده شدن کار یک شب یا دو شب نیست. برای اینکه عنوان “نویسنده” را با خودمان یدک بکشیم باید روزها و ماهها تمرین کنیم. البته قرار نیست این مسیر برای ما مثل شکنجه باشد و مرتب عذاب بکشیم و اگر نوشتن برای شما زجرآور است باید ببینید مشکل از کجاست. چون کسی که عاشقانه نوشتن را دوست دارد حتی از سختیهای آن هم لذت میبرد. امیدوارم روزی برسد که نوشتههای شما چند میلیون خواننده داشته باشد.
سلام مرسی از مطلبتون خیلی مفید زیبا و تاثیر برانگیز بود. متشکرم.
سلام دوست خوبم.
مرسی از نظر قشنگی که گذاشتی و خستگی رو از تنمون دراوردی
سلام من هم نویسنده هستم.
اولین رمان من هم به تازگی به چاپ رسیده و ممنون میشم با پاسخ دادن به این کامنت ازم حمایت و رمان رو تهیه کنید.
سلام و درود خدمت شما.
امیدوارم اثری که خلق کردید، بدرخشه.